نویسنده: یوزف ماری بوخنسکی
مترجم: دکتر شرف الدین خراسانی



 


پارمنیدس
ایدئالیسم نشان دهنده ی دومین جریان فلسفی است که تفکر نمونه ای سده ی نوزدهم را به سده ی بیستم می کشاند آن را ادامه می دهد. هر چند طی تمامی نخستین ربع قرن حاضر دارای اهمیت بسیار بود، اما اکنون نفوذ آن چنان کاهش یافته است که موضوع آن از آمپیریسم ضغیفتر است و باید آن را چونان بی قدرت ترین گرایش تفکر معاصر ارزیابی کرد. در آلمان، مکتبهای نوکانتی، تا حدود سال 1920، هنوز هم در شکوفاترین مرحله اند و از بزرگان درجه ی دوم به شمار می روند. در فرانسه، ایدئالیسم، پس از مرگ برونشویگ دیگر نماینده ی برجسته ای ندارد. حتی در ایتالیا، که کروچه (1) و جنتیله یک نسل با یک مکتب درخشان بر اوضاع فرمانروایی داشتند، چنین به نظر می رسد که تفکر ایدئالیستی دیگر به گذشته تعلق دارد. اما نفوذ آن زمانی براستی بسیار بود و هنوز هم به شکلهایی تأثیر دارد، مثلاً نزد یاسپرس و حتی بعضی از تومیستها. بنابراین شایسته است که دست کم به اختصار بعضی از نمایندگان آن را معرفی کنیم. به این عنوان ما بندتو کروچه، لئون برونشویگ و چند تن از نوکانتیان آلمانی را بر می گزینیم. اینان در این ردیف خطی تصاعدی را نشان می دهند: کروچه به پوزیتیویسم نزدیکترین است، در حالی که بعضی از نوکانتیان تا آستانه ی فنومنولوژی پیش می روند. اختلافهای میان ایشان نیز اندک نیست: کروچه اساساً هگلی است. برونشویگ بسیار ذهنگرا(سوبژکتیویست) است. و نوکانتیان، با اینکه همه به کانت تکیه دارند، با یکدیگر تضادهای بسیاری نشان می دهند. اما یک جنبه در این میان نزد همه مشترک است: همه در نظریه ی شناخت ایدئالیست اند، و ایدئالیستهای عینی اند ( ابژکتیو)؛ یعنی برای ایشان تمامی واقعیت درونباش یک روح عینی یا برونذهنی است که صور یا شکلهایی را می آفریند که در طبیعت و روح انسانی ظاهر می شوند، یا اینکه خود آن با هر دو اینها یکی است.

پی نوشت ها :

1. Benedetto Croce

منبع :بوخنسکی، اینو- سن تیوسن، (1379)، فلسفه معاصر اروپایی، ترجمه شرف الدین خراسانی، تهران: نشر علمی فرهنگی